فارغ از دنیا.
Thursday, November 4, 2021
نجات دهنده دیگر آدرس سرزمین من را بلد نیست.
یه روزهایی هست که فکر میکنم جانم به نگه داشتن اینجا دیگر نمیرسد. که وقتش رسیده اینجا را، که دیگر نه سبک خاصی دارد و نه حالت منحصر بفردی، بسپارم به دست باد. حیف خواهد شد. من تنها چیزی که همیشهی سالهام با خودم حفظ کردم، همین بوده. وبلاگ نویس یک گوشهی خلوت بودن.
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
از خیال
نود و سومین شب بعد از نبودن بچه، دختر یاد گرفته جای خواهر رفتهاش بخوابه. عمیقترین شکل سوگواری که در زندگیم شاهد بودم و خوندم رو توی این سه...
-
توانایی تحمل این حجم درد رو ندارم.
-
با چاقو افتادم به جونش. تکه پارهاش کردم و بعد سطل زباله. میون اون ضربهزدنها، یک لحظه ترسیدم از دونستن اینکه آنقدر خشم و انزجارم زیاده که ...
-
امید خلیده زیر پوستم. یک هفته؟ ده روز؟ همین حوالی. از خانه بیرون زدم و دیدم بهار شده. کل امسال در اضطراب و پشت میز گذشت. بدون اغراق. از تیرم...
نکن حاجی. ما از اینوریدر میخونیم خب.
ReplyDeleteکلمهها، کلمههای عزیز، غرقۀ اندوه و اشک غسل تعمیدی دوباره میشوند
ReplyDeleteما این گوشه خلوت و نویسندهی فارغ از دنیاش رو دوست داریم.
ReplyDelete