Tuesday, November 9, 2021

لارژ یا لارج؟

 با سر کج و قیافه ی مظلوم و گوگل ترنسلیت وایستادم جلوی خانومه که شربت معده دارید؟ گفت چی؟ گفتم شربت معده. یا هر گند دیگه ای که اینها صداش میکنند. خیلی هم سعی کردم معده و شربت رو درست بگم. از کل جمله فقط بلد بودم بگم دارید؟ که خب اون وقتی سوالم رو تکرار کرد فقط شربت و معده رو گفت. چرا انقدر تاکید دارم؟ سه هفته است حدودا سرفه امانم رو بریده. تازه دو سه روزه فهمیدم اثر این معده ی کوفتی منه. نمیتونه تحمل کنه. زندگی من رو، معده ام نمیتونه تحمل کنه. یک خط در میون اعتراض میکنه. 

پول شربت و قرص رو دادم و زدم بیرون. گفتم حالا برو یک چیزی برای خودت بخر که یک سایز کم کردی و جایزه داشته باشی. لا به لای لباس های خیلی معمولی، یه لباس خیلی قشنگ دیدم که از قیمتش مشخص بود از نظر بقیه نچسبه. جزو سی درصد ارزون مغازه بود. جرئت کردم و به جای ایکس لارژ این مدت، لارژ برداشتم. رفتم تو اتاق پرو. پوشیدم. سایز بود. دیگه دقت نکردم که من اصلا این تیپی نمیپوشم. من اصلا این تیپی نیستم. شد جایزه ی روزی که لباس سایز لارژ پوشیده بودم و درزهاش در حال پاره شدن نبود. 

اومدم خونه. مهمونم نبود. نهار رو قبل بیرون رفتن خورده بودم. ساعت کاری بود اما تنها خوبی رئیس بودن اینه که میشه گاهی وسط کار جیم زد. شربت رو خوردم و یک چیزی درونم با صدای فیس خاموش شد. بلاخره درد کمی آروم گرفت. حس خیلی عجیبیه. درد مداوم خیلی عجیبه. دلم میخواد یکبار بشینم در مورد همین فقط حرف بزنم. درد مدام. حس همیشگی آزردگی وسط همون کارهای همیشگی با آدم ها. خیلی چیز سختیه. میشه در موردش غر زد اما واکنشم راستش بیشتر بهش شگفت زدگیه. شگفت زدگی از اینکه میشه دائم درد داشت. قلپ بعدی رو خوردم. یه کوچولو از قلپ سوم. خزیدم توی تخت. فکر کردم تقریبا اولین باره دارم اینجا میخوابم و درد ندارم. سعی کردم به هیچ چیز دیگه ای فکر نکنم. فقط به همین فکر کنم. جهان موند پشت در. همه چیز. چند دقیقه ی کوتاه خوابم برد.

No comments:

Post a Comment

افتخار

کم خوابیدم دوباره. یکی از برج های روبروی خونه، حوالی پنج صبح از طبقات بالاش روشنی شروع شد که پایین بیاد. روی خونه به سمت جنوب غربیه. نه ماه ...