Tuesday, March 8, 2022

به تاریخ تمام هشتم های زمان

 از توهم متنفرم. بدترین شیوه‌ی برخورد با خویشتن، همین با وهم برخورد کردن با خود و پیچیدن شخصیت در حباب کاذب است. به خود ساده گرفتن. با خود مدارای بیهوده کردن. خود را کمی بیشتر از آنچه باید نامیدن. خود را بیشتر شمردن. دست بالا گرفتن. خود را سزاوار چیزی که نیست دانستن. حالا دو سال شده که کرونا آمده و دو سال و چند روز که از آن خانه‌ی امن که حیات در آن شبیه زیستن درون حفره‌ی شکم زنی مهربان بود بیرون آمده‌ام. تاثیر مستقیمش بیش از هر چیز روی مطالعه کردنم بوده. سال اول عدد کتاب هدف تعریف کردم و با فاصله‌ی شدیدی نرسیدم. امسال اما بهش فکر هم نکردم. نشمردم. به حساب نیاوردم. از پسش بر نمی آیم. (جمله‌ی اصلی: از پسش بر نمی‌آیم اسماعیل.) رهاش کردم. 

دختر، لا‌به‌لای حرف زدن‌های شادش کتاب نازک را از کوله پشتیش بیرون کشید که این را به حرف تو برداشتم که بخوانمش. یادم افتاد داستانش را دوست داشتم. گفت دستت بماند. من میروم تهران کتاب تو را برمیدارم و گفتم نه. (صدای درون سرم: مطمئن نیستم کتاب را هنوز دارمش یا رفته). شبیه لذتی ممنوعه، در ساعت‌هایی که رفته بودند شهر را بگردند شروع به دوباره خواندن کردم. داستان، هولناک بود. برخلاف چیزی که از خواندن بار قبل به خاطر داشتم. شب اول هم تمام نشد. بار اول یک نفس خوانده بودمش. اینبار سخت بود. سخت پیش میرفت. سخت میخواندم.

جهان از دو سال پیش هولناک‌تر شده. انگار حفره‌ی سیاهی آماده‌ی بلعیدن دهان باز کرده باشد و از لای دندان‌های تیز آن دهان کرم طور بزرگ، قدرت مکش شدیدی با آوای بلند بیاید. و البته که سرما. میتوانم آن دهان را ببینم. میتوانم دندان‌ها را تصور کنم. امروز یک کتاب دیگر برداشتم. اولش تاریخ زده‌ام اردیبهشت نود و هشت. نمایشگاه کتاب. 

از توهم متنفرم. دو سال شده که هر بار با نوشتاری روبرو شده‌ام، گوشت خودم را کشیده‌ام که تو دیگر کتابخوان نیستی. دیگر از پس خواندن بر نمی‌آیی. کس دیگری شدی. رها. تنها. بی‌کلمات. حالا دو سال گذشته. کار تمام شده. شب شده. هشتم یک ماه دیگر به پایان رسیده و حالا وقت خزیدن لای ملحفه‌هاست. با حسرت جادوی کلمات. با تمنای جدوی کلمات. با میل اینکه جادوی کلمات بازگردد به من.

پله‌ی نو.

No comments:

Post a Comment

افتخار

کم خوابیدم دوباره. یکی از برج های روبروی خونه، حوالی پنج صبح از طبقات بالاش روشنی شروع شد که پایین بیاد. روی خونه به سمت جنوب غربیه. نه ماه ...