Friday, March 11, 2022
خانه
میدونی، این خونه به من یه چیز عجیب نشون داد. وقتهایی مثل حالا که برف میاد و من دارم میمیرم که پنجره رو باز کنم و در سرما و رطوبت خودم رو غرق کنم، فشار و شدت باد اجازه نمیده. من محبوس میمونم انگار. تازه در طبقهی من که کمتر از نیمی از ارتفاع خانه است. این یعنی در طبقه سی و دو تقریبا هرگز پنجره باز نمیشه؟ بعد سوالم تبدیل به این میشه که من از محل زندگیم چی میخوام؟ اگه قرار باشه در خونه باد نپیچه، خونه درگیر حزن میشه که.
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
روز ششم
وسط حرف زدن حضوری با آدمها یکهو جیغ میزنم که زلزله. طرف باید بهم اثبات کنه همه چیز امن و سر جلسه. یکهو کل بدنم شروع به لرزیدن میکنه. وقتی ت...
-
توانایی تحمل این حجم درد رو ندارم.
-
کاش یک شیوهی درست تشکر یاد بگیرم. باید تشکر کنم و کلمات کافی نیستند.
-
با چاقو افتادم به جونش. تکه پارهاش کردم و بعد سطل زباله. میون اون ضربهزدنها، یک لحظه ترسیدم از دونستن اینکه آنقدر خشم و انزجارم زیاده که ...
No comments:
Post a Comment