Monday, August 16, 2021

و حتی مثل تن با من

هر روز بخشی از زندگی را باز می‌کنم. انگار بافته‌ی سالهای زندگی را می‌شکافم. دور میریزم. مرتب می‌کنم. ارزش گذاری میکنم. دوباره می‌یابم و باقیمانده را جمع می‌کنم. 

هر روز در حال نقطه گذاشتنم. آن داستان، آن خواسته، آن خاطره، آن یاد.‌ اتفاقات دورتر می‌شوند. نقاط وصل را یکی یکی باز می‌کنم. یکی یکی دور می‌ریزم. تمام می‌کنم.

نقطه. نقطه بعدی. نقطه.






No comments:

Post a Comment

افتخار

کم خوابیدم دوباره. یکی از برج های روبروی خونه، حوالی پنج صبح از طبقات بالاش روشنی شروع شد که پایین بیاد. روی خونه به سمت جنوب غربیه. نه ماه ...