Friday, August 27, 2021

صبر داشته باش

دو عصر و یک شب به خواندن یک رمان نوجوان گذشت. داستان جادوگرهای آفریقایی. پوست تیره و پوست سفید. داستانی بسیار ساده، بسیار سر راست و بسیار پیش بینی پذیر. تمام چیزی که میخواستم هم همین بود. لمس اینکه هنوز دنیایی هست - هر چند خیالی - که پایان تردید و خشم و بدی، شکست است.

گمانم این نقطه ی گم شده ی این روزهاست. ایمان به اینکه شب میگذرد. دانش به اینکه شب میگذرد. آویختن به اینکه میگذرد این شب.


No comments:

Post a Comment

روز ششم

وسط حرف زدن حضوری با آدمها یکهو جیغ میزنم که زلزله. طرف باید بهم اثبات کنه همه چیز امن و سر جلسه. یکهو کل بدنم شروع به لرزیدن می‌کنه. وقتی ت...