Thursday, August 12, 2021

آب شدن زندان یخی

 شب، قبل از خواب حالم رو می پرسه. تشریحی صحبت میکنیم. طولانی. آخر مکالمه برام می نویسه دوستت دارم رفیق. جواب میدم و بوسه میفرستم. صبح اون یکیمون پیام میده که دیشب خوابت رو دیدم. مختصر صحبت میکنیم. دلنشین. آخر مکالمه برام می نویسه دوستت دارم دختر. خوشی گز گز میکنه و از ستون فقراتم بالا میاد.

برای جفتشون مینویسم زود میبینمت. درها دارن باز میشن انگار.

No comments:

Post a Comment

روز ششم

وسط حرف زدن حضوری با آدمها یکهو جیغ میزنم که زلزله. طرف باید بهم اثبات کنه همه چیز امن و سر جلسه. یکهو کل بدنم شروع به لرزیدن می‌کنه. وقتی ت...