Sunday, August 15, 2021

.

اینبار، وقت کرونا نشد شبیه بار قبلی درخواست کمک کنم. تقریبا خودم ماندم و تن. نه از استراحت دلبخواه بار قبل خبری شد نه از غذاهای لذیذ و خوراکی‌های مقوی. تمام آن راه آمدنهاش و ماندن‌های طولانی سر کار، خودش را در به هم خوردن سیکل تن نشان داده و در این افقی شدن اجباری تعطیلات آخر هفته. کاش میشد براش گفت که صدای انقلابت را شنیدم. بعد زمزمه کرد لطفا تا فردا ظهر. روز کاری، هفته کاری، تسک نو، همه منتظرند.

No comments:

Post a Comment

افتخار

کم خوابیدم دوباره. یکی از برج های روبروی خونه، حوالی پنج صبح از طبقات بالاش روشنی شروع شد که پایین بیاد. روی خونه به سمت جنوب غربیه. نه ماه ...