لعنت به لذت چشیدن قطره های قهوه. به کیف حاصل از زل زدن به عضلات به رخ کشنده در زیر پوست قهوه ای و به غوطه زدن در چشم های قهوه ای رنگ.
در یکی از غریبترین چالههای افسردگی زندگیام قرار گرفتهام. خواستم بنویسم پرت شدهام دیدم که نه. انگار غنوده باشم. درکم از زمان، درکم از جه...
No comments:
Post a Comment