باید بشینم و در مورد حفره ی خرگوش آلیس بخونم. یه دختر احمقی بود که یه روز خوابالود که بود، خرگوشی رو دید که لباس کامل پوشیده و دیرش شده. دختر انقدر فضول بود که خرگوش رو دنبال کنه و چون ترس از محیط های بسته نداشت، وارد سوراخ خرگوش شد و بعد سقوط کرد و سقوط کرد. هزار اتفاق براش افتاد و هزار چیز عجیب دید. اما خب کل داستان از عبور از حفره ی خرگوش شروع شد. وگرنه که به قدر کافی در نقطه ی آغاز شبیهیم. من همه ی روزها و دقایق بیداریم رو در خوابالودگی و مستی سپری میکنم.
Thursday, July 29, 2021
.
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
روز ششم
وسط حرف زدن حضوری با آدمها یکهو جیغ میزنم که زلزله. طرف باید بهم اثبات کنه همه چیز امن و سر جلسه. یکهو کل بدنم شروع به لرزیدن میکنه. وقتی ت...
-
توانایی تحمل این حجم درد رو ندارم.
-
کاش یک شیوهی درست تشکر یاد بگیرم. باید تشکر کنم و کلمات کافی نیستند.
-
با چاقو افتادم به جونش. تکه پارهاش کردم و بعد سطل زباله. میون اون ضربهزدنها، یک لحظه ترسیدم از دونستن اینکه آنقدر خشم و انزجارم زیاده که ...
No comments:
Post a Comment