روز بارانی. پنجره رو باز کردم و دارم سعی میکنم بجز صدای پرنده ها چیزی نشنوم. توی سرم تکرار میکنم فقط یک قدم. این تنها چیزیه که میتونی بهش فکر کنی. فقط به یک قدم بعدی فکر کن.
وسط حرف زدن حضوری با آدمها یکهو جیغ میزنم که زلزله. طرف باید بهم اثبات کنه همه چیز امن و سر جلسه. یکهو کل بدنم شروع به لرزیدن میکنه. وقتی ت...
No comments:
Post a Comment