Friday, February 4, 2022

خالی کردن ذهن

بعد از چهار ماه؛ بلاخره این هفته اولین دو سه روز کاری پشت هم رو تجربه کردم. احساس اینکه دارم کار میکنم؛ با وقتی که دارم کار میکنم متفاوتند. بلاخره بعد از صد و چند روز تونستم بفهمم کجام. که چه میکنم. که چطورم. حالا سالهاست برای من کار جای اون رابطه ی عاشقانه ی اساطیری رو در زندگیم گرفته. این صد و چند روز چطور گذشت؟ در بیابان. سرگردان. سرگردان. بدون امیدی به رسیدن. 
کاش این سه روز شروع و بازگشت باشه. و نه سراب. هیچ چیزی برام ترسناک تر از گم کردن شیوه ی کاریم در این چند ماه نبوده. هیچ چیز.

No comments:

Post a Comment

افتخار

کم خوابیدم دوباره. یکی از برج های روبروی خونه، حوالی پنج صبح از طبقات بالاش روشنی شروع شد که پایین بیاد. روی خونه به سمت جنوب غربیه. نه ماه ...