یک بار، نه شاید خیلی دور از امروز، من رو صدا میکنه و بر نمیگردم. دخترها آروم روی تخت خوابیدن. یکی کنار سرم و یکی دقیقا کنار انگشت های پام. اینبار دلیل دست و پا زدنم همین دوتا شدن. هیچ دستاویزی اما ابدی نیست.
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
روز ششم
وسط حرف زدن حضوری با آدمها یکهو جیغ میزنم که زلزله. طرف باید بهم اثبات کنه همه چیز امن و سر جلسه. یکهو کل بدنم شروع به لرزیدن میکنه. وقتی ت...
-
توانایی تحمل این حجم درد رو ندارم.
-
کاش یک شیوهی درست تشکر یاد بگیرم. باید تشکر کنم و کلمات کافی نیستند.
-
با چاقو افتادم به جونش. تکه پارهاش کردم و بعد سطل زباله. میون اون ضربهزدنها، یک لحظه ترسیدم از دونستن اینکه آنقدر خشم و انزجارم زیاده که ...
No comments:
Post a Comment