Saturday, September 3, 2022

اینجا جای یک عبارت تفضیلی است

 به بچه ها گفتم یهو هیچ جا نیستم. یهو تمام بندها پاره شدند. از دونستن اینکه هیچ جایی پشت سرم نمونده که بهش برگردم به شدت آسیب پذیرم. وحشت زده نه. آسیب پذیر. از دونستن اینکه فلان کتاب که گوشه ی کتاب خونه جا مونده دیگه هرگز دستم نمیرسه. تموم شد. برای همیشه از مالکیت من خارج شد. از دیدن گلدون هام که اونطور خشک شده بودند یا آسیب دیده بودند و حالا میدونم هر چی براشون پیش بیاد از این که این یکسال پیش اومده بدتر خواهد بود. زخمی ام از دیدنشون که خالی از حیات بودند. که هیچ کدوم هیچ قد نکشیده بودند. از دونستن اینکه هر چی مونده میره سطل زباله. دیگه دست هیچ کس نمیرسه. میره سطل زباله. تموم میشه. زخمم از این. از اینکه یادم موند آلبومم رو چسب کاری کنم اما یادم رفت بذارمش توی کارتن زخمی ام. میترسم برای همیشه از دستم بره. بعید نیست. دیگه هیچی بعید نیست. هر چیزی باقی مونده دیگه از دست من خارج شده. برای همیشه یا یک مدت بسیار طولانی خارج شده. دیگه نمیدونم کجام. هیچ نخی نمونده. اینطور پاره شدن خیلی ترسناکه. خیلی.

یکی نوشت چه عزاداری عمیقی. دومی نوشت آره. سوگه این. سوگ.

No comments:

Post a Comment

افتخار

کم خوابیدم دوباره. یکی از برج های روبروی خونه، حوالی پنج صبح از طبقات بالاش روشنی شروع شد که پایین بیاد. روی خونه به سمت جنوب غربیه. نه ماه ...