Saturday, September 17, 2022

تو که از ستاره‌ی دیگری آمده‌ای، تو بگو

 چشم‌هام رو می‌بندم و غذا می‌خورم. چشمهام رو می‌بندم و مسواک می‌زنم. چشمهام رو می‌بندم و سیب زمینی‌ها رو خرد می‌کنم. چشم‌هام رو می‌بندم و دوش میگیرم. 
انگار چشم‌ها ضرورتشون رو در روزمره از دست دادند. و خب، چه فرقی می‌کنه سیاهی با سیاهی؟

No comments:

Post a Comment

افتخار

کم خوابیدم دوباره. یکی از برج های روبروی خونه، حوالی پنج صبح از طبقات بالاش روشنی شروع شد که پایین بیاد. روی خونه به سمت جنوب غربیه. نه ماه ...