Sunday, August 7, 2022

شنبه

آدم‌ها با من مهربونند. اگر قرار بود یک دونه سوپر پاور نام ببرم همین رو می‌گفتم. آدمها، چهره‌ی بهترشون رو به من نشون می‌دن.
سین میگه بابت اینه که من به حرفهای آدمها سعی میکنم توجه کنم (البته سعی رو من اضافه کردم که کمی جمله فروتنانه بشه). یعنی مثلا اینکه فلان زن نسبت به بقیه با من بهتر برخورد میکنه، معلول اینه که من وقتی زن رو میبینم ازش میپرسم چطوره و به حرفهایش گوش میدم. خودم اما فکر میکنم همین که آدمها با من صحبت میکنند، بخشی از سوپر پاور منه. هر چند کاش قدرت تسکین داشتم. قدرت مرهم گذاشتن. و البته قدرت خلق فراوانی‌ام دوباره برمیگشت.
راستش بدجور خوردم زمین. تنها چیزی که نگهم داشته همین دونستن مهر اطرافمه‌. هیچ وقت زندگی رو به یاد نمیارم آنقدر ترسیده باشم. آنقدر نگران باشم. اما بی‌انصافیه نبینم کجام.

No comments:

Post a Comment

روز ششم

وسط حرف زدن حضوری با آدمها یکهو جیغ میزنم که زلزله. طرف باید بهم اثبات کنه همه چیز امن و سر جلسه. یکهو کل بدنم شروع به لرزیدن می‌کنه. وقتی ت...