حالا چند روزه درهای غار رو باز کردم و رفتم توش. فقط مچ پام بیرونه. دو تا صد و بیست روزم تموم شده و دلم نمیخواد به شبکه وصل بشم. دلم میخواد گم کنم خودم رو. از خونه بیرون بزنم و دیگه هیچ جا نشه ردم رو گرفت. امروز داشتم فکر میکردم اگر باز حواسپرت بازی در بیارم و اینترنت خونه مهلت پرداختش بگذره و قطع بشه، انگار با صدای ترکیدن حباب، بودنم زیر سوال میره. نشستم و خیال ساختم که اون موقع چکار میتونم بکنم. البته که همیشه میشه رفت یه کافه نشست و ارتباط رو وصل کرد.
فعلا اما دلم میخواد فکر کنم که غاری هست بشه بهش پناه برد. هر وقت روز هر جا ساختش. از جهان محو شد. البته که گمونم تلاش زائدیه. ما هیچ کدوم اونقدر مهم نیستیم که باشیم. کلش یه پلک زدنه فقط. نه؟
No comments:
Post a Comment