Saturday, July 9, 2022

در بهشت اکنون!

الف گفته بود -لعنتی نه سال گذشته یعنی؟- نوشته‌هام ضرباهنگ دارد. کامنت گذاشته بود. که سه متن یک خطی و بعد یک متن بلند. این یعنی اوضاع سخت بوده اما حالا بهتری. کرمان زندگی میکرد. خارک مشغول به کار بود و یکبار که تهران کار داشت همدیگر را دیده بودیم. دو ساعت. اطراف بازار. در توصیف خودش چند جمله‌ی کوتاه گفته بود. 
حالا هجده سال شده که این وبلاگ اینجاست. بعد از هجده سال، تازه دارم احساس میکنم نوشتن یادم رفته. کلمات یادم رفته. نظمم فراموش شده. دلم برای نوشتن تنگ شده و چه حیف که اینطور احساس گیجی و گمشدگی میکنم.
برای خودم تکرار میکنم گاهی. تک جمله تک جمله تک جمله. خب یک متن بلند. این هم ریسمان تو.

No comments:

Post a Comment

روز ششم

وسط حرف زدن حضوری با آدمها یکهو جیغ میزنم که زلزله. طرف باید بهم اثبات کنه همه چیز امن و سر جلسه. یکهو کل بدنم شروع به لرزیدن می‌کنه. وقتی ت...