میدونی، از نظر من دنیای مدرن یک تجمل عظیم و اساسی داره: بیدار شدن بدون اجبار زنگ ساعت. اینکه هر ساعتی خواستی بخوابی. هر ساعتی لازم داشتی بیدار شی. اینجا پنجرههای خونه رو به شمال و کمی شرقند. خورشید این نیمهی سال که طلوع میکنه، از پشت تپهی کنار خونه بیرون میزنه. این یعنی اگر دخترها بیدارم نکرده باشند سحرگاه با تلالوی نور بیدار میشم. اگر بدخواب شده باشم مابین ساعت هفت و هشت گرما و آفتاب بیدارم میکنه.
صبح که بیدارشدم بچهها هنوز داشتند اطرافم بالا و پایین میپریدند. یکی توی سرم به شادی خندید که بیدار شو. ببین بهار اومده.
No comments:
Post a Comment