یه مسابقه ای جدیدا بین آدم ها انگار راه افتاده - قبلا بود و من تازه فهمیدم یا قبلا آدمهای اطراف گزیده تر بودند یا قبلا زندگی انقدر پیش نرفته بود - که ادامه ی راهبرد لعنتی بر حق بودن همیشگی در زندگیه. اونجا که هیچ کس هرگز نمیگه اشتباه کردم. یا اگر هم میگه منظورش با هزار تبصره و آیه است. اینطور منجمد بودن آدمها در مسیرشون، اینطور همیشه حق به جانب بودن، به شدت آزارنده است اما. پس اون لحظه که صبر میکنی و جهان رو سعی میکنی از زاویه ی مقابل ببینی چی؟
دلم میخواد یاد بگیرم اون سمت داستان رو، ادامه ی وقتی که حق با من نیست رو هم ببینم. آدم گاهی باید مسیر عوض کنه. نه با تبصره. نه با آیه. نه با پانویس. واقعا مسیر عوض کنه. من سالها و بارها از اینطور نصفه زیستن آدمها جیغم در اومده. میخوام بدونم خودم به وقتش به قدر کافی توانا هستم که بپذیرم؟
No comments:
Post a Comment