Friday, October 1, 2021

بشمار

 با انبوهی از وسایل روبرو هستم. همیشه بوده ام اما الان که مجبورم دانه به دانه بررسی شان کنم، این زیاد بودنشان تعجب برانگیز شده. چند هزار وسیله؟ چند هزار متعلقه؟ چندین مداد؟ چندین کش سر؟ سنجاق سر؟ لاک؟ نخ؟ لباس؟ پیراهن؟ کاغذ؟ کاغذ؟ نزدیک دویست دفتر و هزار و چند کتاب.

یکی از عجیب ترین یافته هام، در بخش اطلاعات توییترم بود که متناسب با استریم و لایک هام و نوشته ها، تخمین زده بود مردی میانسال باشم. حوالی پنجاه و چهار سال.  آن تخمین حاصل شناخت من از اطلاعات بود. دلم میخواست میشد از بین وسایل هم همدیگر را تخمین بزنیم و بشناسیم. دائم فکر میکنم آخ فلان چیز و دست میبرم و تصمیم میگیرم به ادامه یا پایان.

سنجاق سر تق تقی بنفش. کادوی صفورا قبل از سفر آفریقاش. سنجاق سر تق تقی صورتی. یادگاری از دخترک وقتی پنج سالش بود و بار اول در زندگیش ایران آمده بود و بدجور دلبری میکرد. سنجاق سر مشکی بلند. جا مانده از خواهر. کش سر بنفش بی نفس. یادگار روز دیگر. رژ لب صورتی یواش، یادگار فلان دوست.

انگار با هزار آدم خارج از خودم در خلوت، در حال خداحافظی ام.

No comments:

Post a Comment

افتخار

کم خوابیدم دوباره. یکی از برج های روبروی خونه، حوالی پنج صبح از طبقات بالاش روشنی شروع شد که پایین بیاد. روی خونه به سمت جنوب غربیه. نه ماه ...