Friday, October 29, 2021

از خواب‌ها

 خواب دیدم قراره با قطار برم سفر. تو بگو مشهد. دیر رسیدم به قطار. یادم نیست از اول ایستگاه شلوغ بود و به موقع حرکت کرده بودم یا اصلا خودم دیر رسیدم که به دلهره ی دقایق آخر رسیدم. گیت آخر اجازه ی عبور نداد. شروع کرد تفتیش بدنی یا همان دستمالی کردن شدیدی که به اسم تفتیش انجام می دهند. عصبی شده بودم و امکان داد زدن سر زن مقنعه پوش و چادری مقابلم نبود. قطار ایستاده بود تا من را رها کنند و برسم. سوار که شدم، چهار ستون بدنم می لرزید.

از خواب پریدم.

No comments:

Post a Comment

از خیال

نود و سومین شب بعد از نبودن بچه، دختر یاد گرفته جای خواهر رفته‌اش بخوابه. عمیق‌ترین شکل سوگواری که در زندگیم شاهد بودم و خوندم رو توی این سه...