هزار و هشتصد و چند روز پیش براش نوشته بودم: «دلم برات تنگ شده اگر بشه حس گنگ کم شدن کسی که توی زندگیت هیچ وقت ندیدیش رو دلتنگی نامید.»
کم خوابیدم دوباره. یکی از برج های روبروی خونه، حوالی پنج صبح از طبقات بالاش روشنی شروع شد که پایین بیاد. روی خونه به سمت جنوب غربیه. نه ماه ...
No comments:
Post a Comment