Monday, March 22, 2021

من ‏تو ‏را ‏آسان ‏نیاوردم ‏به ‏دست

دم جنبانک جست زده بود و آمده بود لب استخر و نوک زده بود و یک حشره گنده شکار کرده بود و به نوکش گرفته و شروع کرده بود راست و چپ پریدن. ما دست و پا زده بودیم به شوق. آرام. که پرنده نترسد. که پرنده را از نزدیک‌تر ببینیم. آفتاب تیغه کشیده بود از پشت ابر. نور انداخته بود روی تن‌هایمان. بعدتر به این تغییر اندک رنگ پوست شانه و پشتمان خندیده بودیم و این تمام اسفند امسال بود. تمام اسفند امسال همین بود. جشن باز پس گرفتن اکنون ِ جهانم.
.
حالا وقتش رسیده جمله توضیحی وبلاگ را عوض کنم. اگر خواستید، کمک برسانید. نیازمندم :)

No comments:

Post a Comment

روز ششم

وسط حرف زدن حضوری با آدمها یکهو جیغ میزنم که زلزله. طرف باید بهم اثبات کنه همه چیز امن و سر جلسه. یکهو کل بدنم شروع به لرزیدن می‌کنه. وقتی ت...