دم جنبانک جست زده بود و آمده بود لب استخر و نوک زده بود و یک حشره گنده شکار کرده بود و به نوکش گرفته و شروع کرده بود راست و چپ پریدن. ما دست و پا زده بودیم به شوق. آرام. که پرنده نترسد. که پرنده را از نزدیکتر ببینیم. آفتاب تیغه کشیده بود از پشت ابر. نور انداخته بود روی تنهایمان. بعدتر به این تغییر اندک رنگ پوست شانه و پشتمان خندیده بودیم و این تمام اسفند امسال بود. تمام اسفند امسال همین بود. جشن باز پس گرفتن اکنون ِ جهانم.
.
حالا وقتش رسیده جمله توضیحی وبلاگ را عوض کنم. اگر خواستید، کمک برسانید. نیازمندم :)
No comments:
Post a Comment