صدای حرف زدن خودم با خودم گم شده. آن مکالمه ی همیشگی که همه چیز را به هم میبافت. گفتگوی سرخوشانه یا غمگینم. آن سنجش دائمی. نوشتن های درون سرم. همه خاموش شده اند. گمانم عبارت معروفی هست که میگوید هر آدمی با رفتنش بخشی از وجودت را میبرد. این روزها خواندن حالم را بد میکند. در برابر میل نوشتن، با سکوت سنگین درونم مواجهم و جهان؟ در سکوت به من خیره شده. بی صدایی محض.
Wednesday, March 17, 2021
خلا
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
روز ششم
وسط حرف زدن حضوری با آدمها یکهو جیغ میزنم که زلزله. طرف باید بهم اثبات کنه همه چیز امن و سر جلسه. یکهو کل بدنم شروع به لرزیدن میکنه. وقتی ت...
-
توانایی تحمل این حجم درد رو ندارم.
-
کاش یک شیوهی درست تشکر یاد بگیرم. باید تشکر کنم و کلمات کافی نیستند.
-
با چاقو افتادم به جونش. تکه پارهاش کردم و بعد سطل زباله. میون اون ضربهزدنها، یک لحظه ترسیدم از دونستن اینکه آنقدر خشم و انزجارم زیاده که ...
No comments:
Post a Comment