صدای حرف زدن خودم با خودم گم شده. آن مکالمه ی همیشگی که همه چیز را به هم میبافت. گفتگوی سرخوشانه یا غمگینم. آن سنجش دائمی. نوشتن های درون سرم. همه خاموش شده اند. گمانم عبارت معروفی هست که میگوید هر آدمی با رفتنش بخشی از وجودت را میبرد. این روزها خواندن حالم را بد میکند. در برابر میل نوشتن، با سکوت سنگین درونم مواجهم و جهان؟ در سکوت به من خیره شده. بی صدایی محض.
Wednesday, March 17, 2021
خلا
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
از خیال
نود و سومین شب بعد از نبودن بچه، دختر یاد گرفته جای خواهر رفتهاش بخوابه. عمیقترین شکل سوگواری که در زندگیم شاهد بودم و خوندم رو توی این سه...
-
توانایی تحمل این حجم درد رو ندارم.
-
با چاقو افتادم به جونش. تکه پارهاش کردم و بعد سطل زباله. میون اون ضربهزدنها، یک لحظه ترسیدم از دونستن اینکه آنقدر خشم و انزجارم زیاده که ...
-
امید خلیده زیر پوستم. یک هفته؟ ده روز؟ همین حوالی. از خانه بیرون زدم و دیدم بهار شده. کل امسال در اضطراب و پشت میز گذشت. بدون اغراق. از تیرم...
No comments:
Post a Comment