Thursday, October 6, 2022

خاکریز سقوط کرده

فکر کردم که وقتشه غم بزرگ رو تبدیل به غذای زیاد کنم. یک تغار خورشت بار گذاشتم. دوتا پیاز بزرگ. سه تا کنسرو لوبیا. دو بسته و نیم پنیر و بزرگترین بسته ی سبزی قرمه ی باقی مونده توی فریزر. آخرین سنگر قرار بود قابلمه باشه، نه؟ پختم. مخلوط کردم. بو کشیدم. هم زدم. عطر که بلند شد، صدای توی سرم پرسید از این بچه ها که پرپر شدند چند نفرشون قرمه سبزی دوست داشتند؟ 

تیر به بچه هامون خورده. گمونم هیچ سنگری در جهان دیگه نیست. 

No comments:

Post a Comment

افتخار

کم خوابیدم دوباره. یکی از برج های روبروی خونه، حوالی پنج صبح از طبقات بالاش روشنی شروع شد که پایین بیاد. روی خونه به سمت جنوب غربیه. نه ماه ...