Thursday, October 13, 2022

به جان

از هزارتوی گشتن دنبال خانه‌ی نو و یافتن و قرارداد و همه‌ی کوفت‌هایی که در پی‌اش رخ می‌دهد، گذشتم. این اولین متن از خانه‌ی جدید است. همه چیز اینبار پر از سر و صداست. همه‌چیز شلوغ است. این یعنی شب‌های طولانی بدخوابی خواهم داشت. همه چیز خیلی عریان است اینجا. باشد فکرش را از سه شب بعد خواهم کرد. فعلا نشسته‌ام در تاریکی و خالی خانه‌ی نو. با سطل و زمین‌شور و شوینده. زل زده ام به تصویر تماما جدیدی از استانبول. دلم برای طلوع ماه و تعقیب حرکت زیبایش در آسمان، برای سکوت، برای تماشای آتش‌بازی هر چند روز یکبار، دلم برای دیدن مدرسه و بازی بچه‌ها، دلم برای نگاه کردن به شهر و مسجد و به یاد آوردن، دلم برای آن چهارچوب لعنتی پنجره، برای یک عالمه جزئیاتی که چسبیده ته خاطراتم تنگ خواهد شد. برای همه‌ی چیزهایی که بهشان پناه می‌بردم.
زورم کم شده. زورم حسابی کم شده. زورم برای زندگی کردن خیلی غمگین کم شده. کاش که بشود و یکبار دیگر از نو شروع کنم.

No comments:

Post a Comment

افتخار

کم خوابیدم دوباره. یکی از برج های روبروی خونه، حوالی پنج صبح از طبقات بالاش روشنی شروع شد که پایین بیاد. روی خونه به سمت جنوب غربیه. نه ماه ...