Wednesday, October 26, 2022

خانه

اون بخش صورت استانبول که سمت منه، چکیده ی مهربونی از خاورمیانه است. انسانهایی همه تقریبا هم زبان. هم فرهنگ. هم ذائقه و با جاه طلبی های یکسان. مردهایی با خواست یکسان. زن هایی با خواست یکجور. کالسکه هایی پر از بچه که نشانه ی بارور بودن مملکتند. نشانه ی برکت این خاک بین این مردم. خاورمیانه در استانبول زنی با آغوش پذیراست. زنی که دست هاش رو باز کرده و اطمینان میبخشه که هر وقت بهش برگردی، قبولت میکنه. می پذیرتت و تنگ در اغوشش نگهت میداره. 
صبح زن پرسیده بود اهل کجایید؟ گفتیم ایران. گفت چقدر نگران مردمه. گفت کاش برای مردمتون به خیر بگذره. گفتیم آمین. گفت نه. قوی تر از آمین. باید به خیر بگذره. خاورمیانه همون زنه. زنی که باهوشه. تحصیل کرده است و براش امنیت همسایه اش امنیت خودشه. خاورمیانه عطر هل بو داده میون قهوه است. سماق پاشیده شده روی فلافله. خاورمیانه یک جایی میونه ی جان ماست گمونم. سرگردان مابین زندگی هامون. با ضرباهنگ نفس. با آهنگ آزادی. آزادی. آزادی.

No comments:

Post a Comment

افتخار

کم خوابیدم دوباره. یکی از برج های روبروی خونه، حوالی پنج صبح از طبقات بالاش روشنی شروع شد که پایین بیاد. روی خونه به سمت جنوب غربیه. نه ماه ...