Thursday, December 9, 2021

مرهم

 من همیشه نامجو رو دوست داشتم. از همون سال که آهنگ ساربان رو منتشر کرد تا همین امروز، به ندرت روزی بوده که ندونم چی گوش بدم و انتخابم نامجو نباشه. پارسال که حواشی اطرافش درست شد تا یک جا گفتم گوینده ها معتبر نیستند و بعدتر که صحبت از حد گذشت و کلام متواتر شد و خودش هم همه چیز رو با اون غرور احمقانه اش بدتر کرد، توی مغز من این تفکیک رخ داد که خب اگر راهی هست بدون اینکه بهش منفعت مالی برسه از شنیدن آهنگهای سابقش لذت ببرم که خب خوبه. از اینجا به بعد اما در نقش یک هواخواه ظاهر نخواهم شد. آهنگهاش رو به کسی معرفی نخواهم کرد و اگر امکانش هم بود حتی، در کنسرتش هرگز شرکت نخواهم کرد یا پولی بابت موسیقیش پرداخت نخواهم کرد. 

این چند روزه اما حالم دوباره عوض شده. شنیدن صداش برام آزارنده شده. آهنگهاییش که قبلا برام قشنگ بودند هم قابل تحمل نیستند. جرئت ندارم با اون دو سه آهنگ تکش امتحان کنم (چهره به چهره و ساربان)‌ و ببینم حالم با اونها چطوره. به سادگی دیگه نمیتونم صداش رو تحمل کنم. این چند روز دو سه اتفاق دیگه هم افتاده که قبلا میتونستم تاب بیارم اما حالا نمیتونم. اولیش عبور از میان ماهیگیران روی پل بود و دومی عبور اشتباهی ام از وسط بازار ماهی یکی از محله ها. دیدن ماهی هایی که گردنشون شکسته یا در حال مردن بودند یا در یک ظرف خیلی تنگ مابین جسد بقیه ماهیها حرکت میکردند خیلی تلخ بود. همیشه همین بوده یا این روزها چیزی عوض شده؟


No comments:

Post a Comment

افتخار

کم خوابیدم دوباره. یکی از برج های روبروی خونه، حوالی پنج صبح از طبقات بالاش روشنی شروع شد که پایین بیاد. روی خونه به سمت جنوب غربیه. نه ماه ...