Monday, December 12, 2022

ماز

1- زنگ زده بود که دارم میرم بیروت. گفته بودم سفر؟ منم میام. مکث کرده بود. بعد اومده بود دنبالم و رفته بودیم جاده چالوس. اونجا برام توضیح داده بود که داره از ایران می‌ره و پای تلفن گفته که بیروت. می‌ره چون در این کشور همیشه خارجی می‌مونه و این براش دیگه قابل تحمل نیست. 
2- بیروت که منفجر شد، فهمیدم باید بتونم بگم که دوستت دارم. نشد اما. نتونستم. رفتم دویدم.
3- شش و کمی صبح بیدار میشم. برای سبک زندگی من این ساعت بیدار شدن زوده. هشت ساعت به آغاز کار مونده و دو ساعت به طلوع خورشید. گوشی رو برمیدارم و فکر میکنم که باید از بیروت بنویسم. از انفجار. از هزار چیز نگفته. میرم توی متنهای درفت شده.  کاملا اتفاقی. روی یه لینک کلیک میکنم و میبینم از بیروت نوشتم. از انفجارش. از اون شب که دویدم. یکبار. دوبار. بد نوشتم و سعی کردم همه چیز رو پنهان کنم.می‌خونم و سر نخ نوشته دستم میاد.
4- توی یادداشتهای شخصی میگردم: تعلق حال. تعلق خاطر. تعلق خاطره. تعلق خیال. فکر کرده بودم به طبقه بندی ارتباط آدمی با آدمی. یا ارتباط آدمی با جهان. دقیقا یک سال پیش. همین امروز. یک و نیم ظهر. چرا درست پرداختش نکردم؟
5- برام نوشته فلانی بدو، بذار باد بخوره به صورتت.
6- 
7-
8-
9- نذار درفت بشن.
10- کلمه‌ی شهد. کلمه‌ی تجمل. کلمه‌ی رشک. کلماتی هستند که آواشون هم‌معناشونه.
11- خواب آتش سوزی دیدم. خواب سنجاب. خواب گربه. خواب یک سرزمین دیگه. 
12- وایو. معلق. بین زمین و آسمان. حال معلق. خاطر معلق‌. خاطره معلق‌. خیال معلق.
13- معلق و تعلق. کاملا متفاوت.

No comments:

Post a Comment

افتخار

کم خوابیدم دوباره. یکی از برج های روبروی خونه، حوالی پنج صبح از طبقات بالاش روشنی شروع شد که پایین بیاد. روی خونه به سمت جنوب غربیه. نه ماه ...