2- بیروت که منفجر شد، فهمیدم باید بتونم بگم که دوستت دارم. نشد اما. نتونستم. رفتم دویدم.
3- شش و کمی صبح بیدار میشم. برای سبک زندگی من این ساعت بیدار شدن زوده. هشت ساعت به آغاز کار مونده و دو ساعت به طلوع خورشید. گوشی رو برمیدارم و فکر میکنم که باید از بیروت بنویسم. از انفجار. از هزار چیز نگفته. میرم توی متنهای درفت شده. کاملا اتفاقی. روی یه لینک کلیک میکنم و میبینم از بیروت نوشتم. از انفجارش. از اون شب که دویدم. یکبار. دوبار. بد نوشتم و سعی کردم همه چیز رو پنهان کنم.میخونم و سر نخ نوشته دستم میاد.
4- توی یادداشتهای شخصی میگردم: تعلق حال. تعلق خاطر. تعلق خاطره. تعلق خیال. فکر کرده بودم به طبقه بندی ارتباط آدمی با آدمی. یا ارتباط آدمی با جهان. دقیقا یک سال پیش. همین امروز. یک و نیم ظهر. چرا درست پرداختش نکردم؟
5- برام نوشته فلانی بدو، بذار باد بخوره به صورتت.
6-
7-
8-
9- نذار درفت بشن.
10- کلمهی شهد. کلمهی تجمل. کلمهی رشک. کلماتی هستند که آواشون هممعناشونه.
11- خواب آتش سوزی دیدم. خواب سنجاب. خواب گربه. خواب یک سرزمین دیگه.
12- وایو. معلق. بین زمین و آسمان. حال معلق. خاطر معلق. خاطره معلق. خیال معلق.
13- معلق و تعلق. کاملا متفاوت.
No comments:
Post a Comment