Monday, December 19, 2022

از یادداشتهای روی برج دیده‌بانی

به خودم اجازه‌ی نقاهت دادم. با کتاب، روی مبل. فقط با یک تی‌شرت که بخاطر سرمای زیاد شهر یعنی بلاخره شوفاژها رو روشن کردم. به خودم گفتم سخت نگیر الان. غذا اگر میخوای، بخور. کافئین رو‌ کم کن. کوک بزن. زیر خطوط کتاب خط کج و کوله بکش و اگر میخوای از خونه بیرون نرو. فقط صبوری کن.
فردا می‌خوام به چند تا مغازه‌ی کوچک سر بزنم ببینم می‌تونم گلدون پیدا کنم. جای تمام گلها دیگه تنگ شده و باید همه رو جا به جا کنم. احتمالا باز دچار وسواس خرید بشم. همون که منجر میشه بخاطر خرید دقیقا همون چیزی که باید، هی بگردم. قانون هنوز همونه. تا حد ممکن خرید رو عقب بنداز و چیزی رو بخر که نه فقط داشتنش خوبه که کاملا ضروریه برات. 
احساس میکنم بخشی از سلولها و ارتباطات بینشون در مغز هر بار که دچار شوک میشم آسیب میبینن. گیجی و مه بعدش بهم نشون میده. قبلا که با خودم نامهربون‌تر بودم، این روزها رو در توییتر با بقیه میگذروندم اما حالا می‌دونم صحبت کردن عمومی مثل قول دادن، چیز بی‌اعتباریه برام. خسته‌ام. میدونی؟ و چیزی که تغییر کرده اینه که برخلاف سابق که این وقتها صدای سرزنشگر درونم بلند بود، این دفعه صدا میگه که: اشکال نداره. آروم باش. بذار بگذره.

No comments:

Post a Comment

افتخار

کم خوابیدم دوباره. یکی از برج های روبروی خونه، حوالی پنج صبح از طبقات بالاش روشنی شروع شد که پایین بیاد. روی خونه به سمت جنوب غربیه. نه ماه ...