زشت شده ام اسماعیل. حالا که چهار سال و سه ماه از شروع طوفان گذشته، بعد از تمام تغییرات موقت و دائمی که روی پوستم نقش بسته، تصویر توی آینه نه دختری که میخندد، که زنی است که دوام آورده. زشت. عبوس. زنده.
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
روز ششم
وسط حرف زدن حضوری با آدمها یکهو جیغ میزنم که زلزله. طرف باید بهم اثبات کنه همه چیز امن و سر جلسه. یکهو کل بدنم شروع به لرزیدن میکنه. وقتی ت...
-
توانایی تحمل این حجم درد رو ندارم.
-
کاش یک شیوهی درست تشکر یاد بگیرم. باید تشکر کنم و کلمات کافی نیستند.
-
با چاقو افتادم به جونش. تکه پارهاش کردم و بعد سطل زباله. میون اون ضربهزدنها، یک لحظه ترسیدم از دونستن اینکه آنقدر خشم و انزجارم زیاده که ...
"When you come out of the storm, you won't be the same person who walked in. And once the storm is over, you won't remember how you made it through, how you managed to survive. You won't even be sure, whether the storm is really over."
ReplyDelete