Friday, June 25, 2021

خرچنگ‌وار

 در سی و سگ سالگی، افتاده‌ام به کارهایی که باید ابتدای ابتدای زندگی یاد می‌گرفتم. مکث کردن و پرسیدن اینکه چطوری؟ جواب دادن اینکه مضطربم. بعد تمام روز دست خود مضطربم را گرفتن. صبوری کردن ِِبا خود. صبوری کردن. صبوری کردن.

نشسته‌ام به تفکیک احساسات. به شناسایی خلقیات. سی سال دیر. بلاخره اما. یک قدم راست. یک قدم چپ. کمی صبر. گام بعدی. 

No comments:

Post a Comment

از خیال

نود و سومین شب بعد از نبودن بچه، دختر یاد گرفته جای خواهر رفته‌اش بخوابه. عمیق‌ترین شکل سوگواری که در زندگیم شاهد بودم و خوندم رو توی این سه...