چند سالی هست یه شیطنت گوشه ذهنم سو سو میزنه. چی میشه اگر واحد زمانی شخصی رو تعریف کنم؟ کی گفته برشهای زمانی روز حتما باید بیست و چهار تا باشند؟
حالا اثر این سالهای اخیر کار کردن چسبیده شدنم به ساعت شده. فکر نمیکنم وقتی هر سی دقیقه مجبورم از نو همه چیز رو بررسی کنم، ایجاد سیستم نوی ساعتی به کارم بیاد. صرفا بیهوده خواهد بود. اما تقسیم بندی هفته و ماه و سال چی؟ اگه بخوام زندگی رو به جای ماه با دو، سه یا شش هفته بسنجم چه اثری روی کاراییم داره؟ اگه به اعتدالین یا انقلابهای سالانه اهمیت بدم و هر کدوم رو یه شروع بدونم به جای اینکه منتظر شروع سال شمسی یا میلادی بشم چطور؟
عملا در شاخه فعلی کار، پنج روز بدون توقف میشه کار کرد. در شاخهی آینده این پنج روز به هفت روز گسترش پیدا میکنه. هفت روز بدون توقف. چطور میشه اگر با امکانات این دنیا بازی کنم؟
دلم میخواد امتحانش کنم. به سادگی فقط چون ذهن عادت کرده خودش رو محدود کنه و تمام سوالم اینه این دیوارهها چقدر قابل تخریب هستند. کار یک ماه رو تا چند برابر میشه فشرده کرد؟ میشه همون بهرهوری رو در دو یا سه هفته داشت؟
ساعت کاری چهل و هشت ساعت یا پنجاه و شش ساعت متوالی سه سال پیش به برشهای کوتاه زیر پنج ساعت رسیده. کمی که زندگی نظم بگیره، گمونم برم سراغ شخصی کردن سنجش زمان.
No comments:
Post a Comment