نوبت جارو شدن این کوچه یک جایی بین ساعت دوازده و ده دقیقه تا دوازده و بیست و پنج دقیقهی شبه. آروم کنار پنجرهام دراز میکشم، سرم رو روی بالش جا به جا میکنم و از میانهی تاریکی پنج طبقه پایینتر از من، به قشنگترین سهمم از صدای شهر گوش میکنم: خش... شب بخیر عزیزم. خش... شب بخیر عزیزم. خش... شب بخیر عزیز من.
مال اینجا حدودای ۵ صبحه و چقدر عاشقشم
ReplyDelete