Tuesday, November 10, 2020
اهلی شدن
نوبت جارو شدن این کوچه یک جایی بین ساعت دوازده و ده دقیقه تا دوازده و بیست و پنج دقیقهی شبه. آروم کنار پنجرهام دراز میکشم، سرم رو روی بالش جا به جا میکنم و از میانهی تاریکی پنج طبقه پایینتر از من، به قشنگترین سهمم از صدای شهر گوش میکنم: خش... شب بخیر عزیزم. خش... شب بخیر عزیزم. خش... شب بخیر عزیز من.
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
از خیال
نود و سومین شب بعد از نبودن بچه، دختر یاد گرفته جای خواهر رفتهاش بخوابه. عمیقترین شکل سوگواری که در زندگیم شاهد بودم و خوندم رو توی این سه...
-
توانایی تحمل این حجم درد رو ندارم.
-
با چاقو افتادم به جونش. تکه پارهاش کردم و بعد سطل زباله. میون اون ضربهزدنها، یک لحظه ترسیدم از دونستن اینکه آنقدر خشم و انزجارم زیاده که ...
-
امید خلیده زیر پوستم. یک هفته؟ ده روز؟ همین حوالی. از خانه بیرون زدم و دیدم بهار شده. کل امسال در اضطراب و پشت میز گذشت. بدون اغراق. از تیرم...
مال اینجا حدودای ۵ صبحه و چقدر عاشقشم
ReplyDelete