Wednesday, November 18, 2020

.

ساعت چهار صبح یکی شروع کرد وحشیانه به در خونه کوبیدن. سریع از جام پریدم و یه چیزی برداشتم بپوشم در رو با لباس خواب باز نکنم. در رو که باز کردم دیدم خانم همسایه پشت دره و با داد و بیداد شروع کرد فریاد زدن که روی کولرتون باید پتو بندازید. صدای وحشتناکش اذیتمون میکنه. حدود پنج ثانیه طول کشید تا از خشم منفجر شدم. شدیم دو تا زن (فکر کنم با سی چهل سال اختلاف سن) که جیغ میزدن. ساکت نمیشد. اونقدر ساکت نمیشد که از توی خونه اولین پارچه ای که دستم اومد رو برداشتم و به زور سعی کردم فرو کنم توی دهنش. چند دقیقه بعد فهمیدم لباس خوابه بوده و پارچه اش خیلی هم برای ساکت کردن فریاد کارا نیست اما آب دهن رو خوب خشک میکنه. 

همسایه ی پایین سمت راست چنددقیقه بعد سعی کرد من رو از محل دور کنه و آرومم کنه. تمام بدنم داشت میلرزید و مرتعش بودم. سوار ماشینش شدیم و در حینی که در شهر میچرخید و به کارهاش میرسید، من آرومتر شدم. وقتی برگشتیم خونه، شروع کرد بچه هاش رو از خواب بیدار کردن. سه تا بچه داشت. خونه اش اول دو خوابه بود بعد مغزم تصمیم گرفت نه بهتره کوچک ترش کنه. شد یک خانه ی  یکخوابه که انقدر کوچیک بود که توی هال تخت دیواری کار گذاشته بودند برای بچه ها. بچه هایی که شش صبح بیدار شده بودند برای تمرین پیانو. برای بازی با عروسک تک شاخ. برای تمام کارهایی که باید.

هواشناسی اعلام کرده از فردا شهر سردتر میشه. سه چهار روز بیشتر به پایان ماه دوم پاییز نمونده. یک هفته ای هست که پکیج ها رو روشن کردیم. توی خوابم اما هوا گرمه. توی خوابم زن همسایه به جای اون لبخند آرومش، جیغ میکشه. توی خوابم توی ساختمون یک عالمه بچه زندگی میکنند که قبل از روشن شدن هوا زندگیشون شروع میشه. دنیای خوابم از هیچ معیاری پیروی نمیکنه.

 کتاب از فلج خواب نام برده بود. اینکه مغز در طی تکامل به این درک رسیده که برای اینکه عینا واکنش های توی خواب رو نشون نده، بدن رو در طول شب دچار فلج کنه. من دوباره رسیدم به دورانی که چند شب پشت هم و هر شب و هر شب با صدای جیغ کشیدنم بیدار میشم. با فک باز دردناکم. با پرش اعضای تنم. بیدار میشم و بعد بین شش تا هشت ساعت زمان نیاز دارم تا مغزم آروم بگیره و بتونم به بقیه ی زندگیم برسم. 

ای کاش ای کاش ای کاش روزنی در کار بود.

No comments:

Post a Comment

افتخار

کم خوابیدم دوباره. یکی از برج های روبروی خونه، حوالی پنج صبح از طبقات بالاش روشنی شروع شد که پایین بیاد. روی خونه به سمت جنوب غربیه. نه ماه ...