Friday, November 27, 2020

زمستان

شکم‌سیری این روزها به حد خطرناک و کشف نشده‌ای رسیده اسماعیل. روی تخت دراز کشیدم و چشم‌هام را بستم و فکر کردم خب، واقعا حسرتی ندارم. فقط حیف که داستان را هیچ وقت ننوشتم. بدهکاری من به این جهان اگر فقط کلمه و بوسه باشد، مقبول است هنوز.
درد آزارم می‌دهد. منتظرش بودم انگار.

No comments:

Post a Comment

از خیال

نود و سومین شب بعد از نبودن بچه، دختر یاد گرفته جای خواهر رفته‌اش بخوابه. عمیق‌ترین شکل سوگواری که در زندگیم شاهد بودم و خوندم رو توی این سه...