گفت تو قوی هستی. خیلی قوی هستی. و خیلی ظریف. مثل همهی آدمها. تاریکی که اومد، فکر کردم چقدر عجیب. شاید اگر مصداق ازش میپرسیدم نمیتونست جواب بده. چقدر خودم رو پنهان میکنم این روزها. به درون میکشم. چقدر با اون دختری که بودم متفاوت شدم.
کاش زخم های آدمها کمرنگ میشد. اون وقت با چاقو شرحه شرحهات میکردم و بعد تف میانداختم و لبخند چرک میزدم که این باشه به تلافی جانی که از من کدر کردی. که این باشه حداقل جبران برای تاوانی که اینطور دارم میدم. برای این پا پس کشیدنم از حیات.
جالبه. بار اوله دارم به بیرون ریختن خشم فکر میکنم.
Sunday, October 14, 2018
گرگ
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
از خیال
نود و سومین شب بعد از نبودن بچه، دختر یاد گرفته جای خواهر رفتهاش بخوابه. عمیقترین شکل سوگواری که در زندگیم شاهد بودم و خوندم رو توی این سه...
-
توانایی تحمل این حجم درد رو ندارم.
-
با چاقو افتادم به جونش. تکه پارهاش کردم و بعد سطل زباله. میون اون ضربهزدنها، یک لحظه ترسیدم از دونستن اینکه آنقدر خشم و انزجارم زیاده که ...
-
امید خلیده زیر پوستم. یک هفته؟ ده روز؟ همین حوالی. از خانه بیرون زدم و دیدم بهار شده. کل امسال در اضطراب و پشت میز گذشت. بدون اغراق. از تیرم...
No comments:
Post a Comment