Sunday, September 9, 2018

شاخ

تلفن رو قطع می‌کنم و زل می‌زنم به تیغه‌ی آفتاب روی تخت. به برگ انجیر سبز. صدای توی سرم می‌پرسه می‌ترسی؟ می‌ترسم. آره. می‌ترسم.

No comments:

Post a Comment

روز ششم

وسط حرف زدن حضوری با آدمها یکهو جیغ میزنم که زلزله. طرف باید بهم اثبات کنه همه چیز امن و سر جلسه. یکهو کل بدنم شروع به لرزیدن می‌کنه. وقتی ت...