تلفن رو قطع میکنم و زل میزنم به تیغهی آفتاب روی تخت. به برگ انجیر سبز. صدای توی سرم میپرسه میترسی؟ میترسم. آره. میترسم.
نود و سومین شب بعد از نبودن بچه، دختر یاد گرفته جای خواهر رفتهاش بخوابه. عمیقترین شکل سوگواری که در زندگیم شاهد بودم و خوندم رو توی این سه...
No comments:
Post a Comment