احساس می کنم آدم خوبی برای بزرگتر کسی بودن نیستم. اسفند شد و حالا بیشتر از سی سال از مهم ترین باری که به طور جدی ترک شدم میگذره و نه تنها زخم خودم هنوز گاهی به چرک و خونریزی می افته و غافلگیرم میکنه، در ترک کردن، در استقلال دادن و در منصف بودن با آدم ها هم جان میدهم.
نمیشه از آدمها خواست بفهمند گاهی چطور وقتی به نظر قاطعی، در حال پاره شدنی. درد داره اما. درد داره هنوز.
به من اگر بود، جهان یه آشیانه ی بزرگ بود پر از جوجه هایی که بدون پر زدن و رفتن پیر میشن. به من نیست اما. دست من نیست.
No comments:
Post a Comment