Sunday, May 13, 2018

خودکارش رو داده بود دست من که اسم چندتا کتاب رو یادداشت کنم و برم نمایشگاه بگیرمشون. خودکار روان بود. یک سمت دستمال نوشتم. این روزها از نوشتن فرار می کنم و خودکار روان بود و کلمه هام روی تن دستمال کاغذی خوش خط شده بود. بهش گفتم ساکت باش. دستمال رو چرخوندم و دو سه خط تند تند نوشتم. طرح کامل شد. سرم رو آوردم بالا و براش خوندم. به کلمه ی آخر که رسیدم، لرزید.
چیزی از روی جانم برداشته شد.

No comments:

Post a Comment

.

 دیگه جرئت نمیکنم توی لیست اهداف بنویسمشون. دوتا هدف که سالهای زیادی نوشتم و نرسوندم خودم رو بهش. دیشب تا صبح خواب دیدم برگشتم به قدیم، به ا...