Wednesday, January 25, 2023

از درون مرزهای خانه ام

برای سال نو، از فروشگاه پایین خونه شش تا گلدونک کاکتوس انگشتی مختلف گرفتم. یکیشون همون هفته ی اول خشک شد. یکیشون الان چند ماهه داره دست و پا میزنه که زنده بمونه. اونی که خشک شد رو کنار مابقی گلدون ها همچنان آب دادم. یواش برای خودش یه جوانه زد. جوانه اش قد کشید. شد یک گیاه سیزده چهارده سانتی. خاک گلدونها رو که عوض کردم، خاک این یکی رو هم به تبع عوض کردم و فرستادمش یه گلدون کمی بزرگتر و کمی راحت تر. کنار اون گیاه قبلی، حالا یه جونه ی جدید زده از یه گیاه جدید. یه جونه ی جدیدتر زده از یه چیزی شبیه دانه ی ریحان. 
میون گلدون های کوچک و تازه رس مختلفم، این یکی بدجور سرکشی میکنه. برای خودش گیاه عوض میکنه. برای خودش موجودیت پیدا میکنه. برای خودش زیست بوم ساخته. احتمالا در سه گیاهی که دارن رشد میکنن در یک طبقه بندی علمی علف نامیده میشن. به بحث گیاه خونگی اما وقتی میرسیم، اصلا علف معنی داره؟ اونم برای گلدونی که هفت هشت تا قاشق خاک بیشتر نیست و نمیدونم چطور ممکنه انقدر بذر مختلف سر از این یکی در آورده باشه.
وقتی داریم زندگیهامون رو بررسی میکنیم، علف معنی داره؟ یا تمام زندگی ترکیب لحظاته؟ ساختن زیست بوم از چیزی که هست؟ آب دادنش و تماشا کردن بالیدنش؟
هدف فقط زندگی مگه نیست؟ هدف زندگی مگه همین نیست؟

No comments:

Post a Comment

افتخار

کم خوابیدم دوباره. یکی از برج های روبروی خونه، حوالی پنج صبح از طبقات بالاش روشنی شروع شد که پایین بیاد. روی خونه به سمت جنوب غربیه. نه ماه ...