Thursday, August 30, 2018

کفایت

جوری درباره‌اش می‌نویسی انگار که هست. انگار که قرار نشده نباشه. افعال جوری زمان رو در خودشون پیچوندن که واقعیت محو شده. دور شده. از دست رفته. هاشور خورده.
نیست. و تو قراره توی این زندگی یه مورچه باشی. سعی کن فقط همین رو به خاطر بسپاری. به همین مومن باشی.

No comments:

Post a Comment

روز ششم

وسط حرف زدن حضوری با آدمها یکهو جیغ میزنم که زلزله. طرف باید بهم اثبات کنه همه چیز امن و سر جلسه. یکهو کل بدنم شروع به لرزیدن می‌کنه. وقتی ت...