غمگینم. وقت غم، احساس بیپناهی میکنم و درگیر بیپناهی که میشم، دلم برات و برای حضورت تنگ میشه. انگار یه حفرهی بزرگ وسط دنیا دهن باز کرده. مثل اونجا که میگه: و جهان، از هر سلامی خالی است.
وسط حرف زدن حضوری با آدمها یکهو جیغ میزنم که زلزله. طرف باید بهم اثبات کنه همه چیز امن و سر جلسه. یکهو کل بدنم شروع به لرزیدن میکنه. وقتی ت...
No comments:
Post a Comment