Subscribe to:
Post Comments (Atom)
میانه جنگ و دغدغههای کوچک
دقیقا یک ماه پیش همین موقع شد که بهم گفتن داری میری. چند دقیقه دیگه که بگذره میشه یک ماه که مادرت نیستم. هیچ دردی در جهان من رو اینطور ویران...
-
توانایی تحمل این حجم درد رو ندارم.
-
کاش یک شیوهی درست تشکر یاد بگیرم. باید تشکر کنم و کلمات کافی نیستند.
-
با چاقو افتادم به جونش. تکه پارهاش کردم و بعد سطل زباله. میون اون ضربهزدنها، یک لحظه ترسیدم از دونستن اینکه آنقدر خشم و انزجارم زیاده که ...
No comments:
Post a Comment