Thursday, June 19, 2025
روز ششم
موقع خداحافظی گفتم میتونم بغلت کنم؟ گفت آره. با کیف و لپتاپ و کوفت و زهرمار دستهام رو حلقه کردم دور گردنش و دیدم ای وای. الان میزنم زیر گریه و بدتره که. گفت خوبی؟ گفتم نه. اینترنت ایران قطع شده و هر بار اینترنت قطع میشه یعنی تعداد زیادی آدم دارن میمیرن. هیچ خبری نیست. گفت من واقعا متاسفم. گفتم ممنونم. و میدونم چقدر همکار بدی هستم این روزها. واقعا نمیتونم بیشتر از این خودم رو مدیریت کنم.
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
از خیال
نود و سومین شب بعد از نبودن بچه، دختر یاد گرفته جای خواهر رفتهاش بخوابه. عمیقترین شکل سوگواری که در زندگیم شاهد بودم و خوندم رو توی این سه...
-
توانایی تحمل این حجم درد رو ندارم.
-
با چاقو افتادم به جونش. تکه پارهاش کردم و بعد سطل زباله. میون اون ضربهزدنها، یک لحظه ترسیدم از دونستن اینکه آنقدر خشم و انزجارم زیاده که ...
-
امید خلیده زیر پوستم. یک هفته؟ ده روز؟ همین حوالی. از خانه بیرون زدم و دیدم بهار شده. کل امسال در اضطراب و پشت میز گذشت. بدون اغراق. از تیرم...
No comments:
Post a Comment