Saturday, November 26, 2022

خیره به خورشید نگریستن

ما عکسهای نسبتا زیادی با هم داریم. از اولین عکس من تا حدود بیست سال بعدش. توی تمام عکسها اما به شدت متفاوتیم. بعدتر،‌ زمان رو که ازمون بگیری، وقتهایی هست که یک جور دیده میشیم. من شبیه اون میشم. حالتی از سر. چرخشی از گردن. مدل جمع کردن دست. و بیش از همه، خنده. یه چیز غریبی بینمون هست. اون هم میزان «گوش کردن» به حرف همدیگه است. من می‌تونم روی نقاط مهم زندگیش دست بذارم و بگم اینجا رد پای منه. خودم این رد رو از طرف اون نمی‌تونم توی حیاتم پیدا کنم. شاید چون سرکش‌ترم. شاید چون اون برای من آدم درونی‌تر شده‌ایه. آدم درونی‌تر شده‌ای بوده.
اما جغرافیامون با هم فرق می‌کنه. همیشه هم فرق داشته. تهران شخصی من از حوالی انقلاب تا پیچ‌شمرون کشیده شده‌. از انقلاب تا حوالی حکیم یا حتی ونک. خیابونهایی که حتما با هم قدم زدیم. شهر اون جای دیگه‌ایه. اون تهران رو متفاوت از من شناخته. متفاوت از من تجربه کرده. همون شهر. تقریبا همون آدمها. و فاصله‌ی بسیار.
ما حتی استانبول رو هم متفاوت از هم تجربه کردیم. اون شهر دیگه‌ای دیده. زمان دیگه‌ای اینجا بوده که من نبودم. ما به جز چند سفر معقول و قدیمی با هم جایی نرفتیم. تقریبا هیچ شهری رو با هم کشف نکردیم. انگار دو تا من مختلف رو از جهان عبور بدی. 
از این خونه میتونم اتوبان رو ببینم. ماشین‌هایی که از کنار هم رد میشن. ماشین‌هایی که از خطوط مختلف با سرعت یکسان و متفاوت عبور‌ می‌کنند و بدجور من رو یاد ما می‌ندازن. اسمهای تقریبا یکسان. مبدا تقریبا یکسان. و گامهایی با فاصله فراوان در جهان.

No comments:

Post a Comment

افتخار

کم خوابیدم دوباره. یکی از برج های روبروی خونه، حوالی پنج صبح از طبقات بالاش روشنی شروع شد که پایین بیاد. روی خونه به سمت جنوب غربیه. نه ماه ...