Friday, May 27, 2022

خرمالو

زندگی کردن با گربه - حداقل مدل همزیستی ما سه تا با هم- تجربه‌ی بسیار عجیبیه. من تقریبا بدون اینکه بفهمم همیشه آگاهم این دوتا کجای خونه‌اند که وقتی خودشون رو قایم می کنند همیشه خودم تعجب میکنم چطور فهمیدم کجان. وقتی در خطرند بدون نشانه‌ای میفهمم. وقتی میخوان چیزی بهم بگن تصویری از منظورشون توی سرم شکل میگیره. تصویری متناسب با صدایی که برام استفاده می‌کنند. آیا بچه داشتن هم همینطوریه؟
در ارتباط با آدمها هم همینه. یک سال و کمی پیش که دختر باهامون زندگی میکرد، من سر کار توی اتاقم بودم که در خونه رو باز کرد. از صدای نفس کشیدنش و سلام گفتنش فهمیدم چیزی درست نیست. یادمه چقدر تعجب کرده بود که بدون دیدنش و فقط از راه شنیدن، در کمتر از پنج ثانیه فهمیدم اتفاقی افتاده.
شاید همینطوری دنیا برای من تقسیم میشه به خونه و خارج اون. آیا چیزی هست که در اون خوب باشم؟ بله. من در زیستن درون خونه خوبم. این واقعیت حالم رو خوب نگه می‌داره. هر چقدر دنیا وسط طوفان باشه، این دنیای منه‌.
حاصل این چند ماه، بیش از همه این شده که به قضاوتم از دنیا و منظورها بیشتر تکیه کنم. برخلاف اون دنیای مه آلوده، زندگی هنوز نامطمئن مونده اما ذهنم حالا شفاف‌تره.

No comments:

Post a Comment

افتخار

کم خوابیدم دوباره. یکی از برج های روبروی خونه، حوالی پنج صبح از طبقات بالاش روشنی شروع شد که پایین بیاد. روی خونه به سمت جنوب غربیه. نه ماه ...