Thursday, June 25, 2020

.

گفت گاهی فکر میکنم به تو و انگار نمیشناسمت. فکر میکنم تو همون دختری هستی که پانزده سال پیش صحبت میکردیم؟ یک آدم به تمامی جدید شدی. شخصیتی متفاوت. کسی که هیچ چیز ازش نمیدونم. اصلا درکش نمیکنم. به هیچ عنوان نمی فهممش. پرسید تو هنوز مینویسی؟ اون وقت ها مینوشتی و دوست داشتم این کارت رو. پرسید این چیه که جلوی اسمت به عنوان توضیح می نویسی؟ این در بهشت اکنون؟
فکر کردم که یادم نمیاد که چی شده که فاصله آغاز شده اما هیچ دلم نمیخواد به کوتاه کردن این راه.

No comments:

Post a Comment

افتخار

کم خوابیدم دوباره. یکی از برج های روبروی خونه، حوالی پنج صبح از طبقات بالاش روشنی شروع شد که پایین بیاد. روی خونه به سمت جنوب غربیه. نه ماه ...